شبی که بابل سقوط کرد !
شبی که بابل سقوط کرد !

کوروش درحدود پانصد وپنجاه وهشت سال پیش از میلاد به جانشینی پدر شاه ایران زمین گردید. چنانچه در نظر بگیریم کورش در آن زمان بیست و اندی داشته به این تنیجه میرسیم که تولد وی به سال 580 قبل ازمیلاد صورت گرفته است.وی درسال 549 آستیاکس شاه ماد را شکست داده وکراسوس شاه لیدی را نیز درسال 546 مغلوب ساخت.
بدین ترتیب کورش تنها در عرض سه سال خویشتن را از سلطنت بر سرزمینی گمنام که کمتر کسی نام آن را شنیده بود برفرمانروایی مقترترین امپراطوری ها یعنی ماد و لیدی رسانید و دامنه فتوحات خودرا تا آسیای صغیر و مدیترانه کشید.
پیروزی شگفت انگیزی بود و کورش نیز دلیلی برای عدم ادامه این فتوحات نمیدید و درصدد یافتن سرزمین های تازه ای برای پیروزی در آمد و سرانجام توجهش به بایل جلب شد.
بابل وسیع ترین امپراتوری جهان که درمرز غربی سرزمین کورش واقع شده وبین النهرین را اشغال نموده بود سرزمین دلخواه بشمار میرفت. یونانیان این سرزمین را مسو پتامیا مینامیدند این کلمه خود از دوکلمه یونانی بین و نهر مشتق شده است و درواقع بابل بین دو رود پهناور فرات و دجله قرار داشت.
نبوکد نصر به امور آبادانی و عمرانی اهمیت فراوانی میداد و هم او بود که شهر بابل را باشکوه تر و مستحکم تر نمود. صدها سال آن شهر شهره آفاق بود لکن هیچگاه عظمت زمان نبوکد نصر را نداشت زیرا در عهد وی بابل مرکز و پیشرو تمدن در سرتاسر آسیای غربی شد.
بابل تحت فرمانروایی نبو کد نصر یکی از عجایب عالم هستی گشت. دیوارهای دوگانه شهر چنان رفیع ومستحکم بودند که به نظر نمیرسیدند هیچ قدرتی توان عبور از آنها را داشته باشد. مساحت بیش از 50 مایل بود واین مطلبی است که هرودوت ذکر کرده ولی باید توجه داشت که این زمین وسیع باغ ها ومزارع ونخلستان های فراوانی وجود داشت تا در صورت محاصره طولانی شهر مردم در مضیقه نباشند.
بیگانگان با شگفتی فراوان بردروازه ایشتار خیره میگشتند و با دهانی گشاد و چشم هایی فراخ معبر مراسم را مینگریستند و با وحشت و حیرت برج عظیمی را که کنار معبد خدای مردوک قرار داشت تماشا میکردند برجی که در افسانه ها به برج بابل شهرت یافته است.آری نبو کد نصر به شهری که پایتخت امپراتوری وسیعی بود افتخار میکرد و هرگاه بربام قصر خود قدم میگذاشت وابنیه باشکوه و برج های عظیم و بامهای باغ دار و دیوار های وسیع و مستحکم را مینگریست از فرط شادی برخود میلرزید در کتاب تورات درباب دانیال چنین آمده است : مگر نه این بابلی است که من به نیروی خود برای کاخ سلطنت و برای افتخار خود ساختم؟
نبوکد نصر به سال 526 زندگی را بدرود گفته و دیگر چون او برتخت جلوس نکرد. پسر او آمل مردوک که در تورات به عنوان (مردوک شیطان) از وی یادشده پس ازدوسال سلطنت به قتل رسید وطی چهار سال بعد دو شاه دیگر برتخت جلوس کردند و آنگاه درسال 556 نبونیدوس براریکه شاهی تکیه زد و قریب هجده سال سلطنت نمود.
نبونیدوس به عنوان یک باستان شناس یاد شده و کسی نبود که انتظار فرمانروایش بر امپراطوری وسیعی برود و عجیب است که تا بدین حد دوام آورد ، نبونیدوس کوچکترین علاقه ای به جنگ و فتوحات نداشت ومحتملا سپاه خود را مورد غفلت قرار داد کاهنین بزرگان مملکت و نفوس آنجا را آزرده ساخت.
به ایران بازگریدیم.درایران کورش درنهایت خرسندی اطلاع یافت که شاه بابل روز به روز منفورتر میگردد و شاید این بهترین فرصت باشد برای وارد شدن به همکاری با کاهنین بابل چون کورش موقعیت را مناسب دید سپاهیان خودرا به سوی بابل گسیل داد.
نبونیدوس سعی درسروسامان دادن سپاه نمود ولی دیگر کار از کار گذشته بود کاهنین همه رویگردان شده بودند ومردم نیز در برابر این حمله بی تفاوت بودند.
کورش با شتاب فراوان از شمال نزدیم شد . نزدیک اوپیش که شهری است کناردجله درشمال بابل جنگ سهمگینی درگرفت ولی بابلی ها هیچگونه موفقیتی حاصل نکردند. کورش سپاهیان خود را به دو نیم کرد و خود پیشاپیش سپاه سیپار را که پنجاه مایل دورتز از بابل بود را فتح کردند بی آنکه ضربه ای وارد آورد . دوروز بعد سپاه دوم کورش به سرکردگی گوبیراس حکمران شهر گوتیوم بال که نزد ایرانی ها پناهنده شده بود بدون برخورد با مقاومت وارد بابل شد . نبونیدوس را پیش از اینکه فرصت گریز یابد دستگیر نمودند . این واقعه در روز شانزده ماه تشرین 537 بوقوع پیوست و کورش ماه بعد به شخصه وارد شهر شد.
هیچگاه مخالفتی با کورش نشد و هیچ کس در برابر او قد علم ننمود. این موضوع را برالواحی که کشف شده و امروزه درموزه های بزرگ نگاهداری میشوند نوشته شد
کاهنین و بزرگان بابل با فریاد های شادی به استقبال کورش رفتند ومردم نیز سر راه وی به هاهله و شادی پرداختند . درمورد اینکه چه برسر نبونیدوس چه آمده است تاریخ سکوت کرده است.
امروزه درموزه بریتانیا استوانه ای گچی وجود دارد که شرح فتح بابل بدست کورش در دوهزار و پانصد سال پیش آمده است روی این استوانه گچی آمده :
او ( منظور خدای شهر بابل ) شهریاری عادل را میجست ، مردی چون خود با قلبی رئوف تا بتواند وی را یاری کند و این شخص کورش شاه آنشان بود و وی را بنام صدا زد ونامش را چون امپراطور جهان برنوشت. مردوک سرور بزرگ حامی مردم کردار اورا و قلب عادل او را برکت داد.
به او فرمان داد تابه شهر بابل برود مانند یک دوست ویک حامی او را همراهی کند . سپاهیانش با سلاح های خود به تعداد بیشمار چون سیلاب به دنبالش راه افتادند . مردوک باعث شد وی بدون جنگ وجدل وارد بابل شود . مردوک مردم شهر را عفو کرد و نبونیدوس شاهی را که از مردوک هراسی نبود به او سپرد. امام مردم بابل ، شاهزادگان وحکمرانان کرنش کردند و بوسه برپاهایش زدند از پیروزی او ابراز شادی کردند و عارض همگی از فرط نشاط گلگون شده بود.
این شرح جنگی است که مورخین براساس لوح های موجود ذکر نموده اند اما نویسندگان و مورخینی که الواح را سند قرار نمیدادندمطلب طور دیگری توجیه مینمایند. برای مثال هرودوت مینویسد :
بابل مدت مدیدی مقاومت نمود بطوریکه موجب ناراحتی کورش را فراهم آورد. سپس مینویسد شاه پارس قادر به عبور از رودخانه ای نبود که بین سپاه وی و شهر جریان داشت وچون یکبار یکی از اسب های سفید و مورد علاقه کورش در آب غرق شد شاه سوگند یاد کرد قدرت آب را درهم بشکند بطوریکه در آینده حتی زنها بی آنکه زانویشان خیس شود از آن عبور کنند.
پس دستورداد به حفر خندق بپردازند بطوریکه آب رودخانه به آنها بریزدتمام فصل تابستان آنها به این کار اشتغال داشتند و مجبور شدند تا بهار از حمله به بابل خودداری ورزند، و آنگاه در پس دیوارهای شهر، جنگ سهمگینی در گرفت و بابلی ها شکست سختی خوردند وبالاجبار دروازه ها رابسته و خودرا آماده یک محاصره طولانی نمودند آنها از این بابت به هیچ وجه اظهار نگرانی نداشتند زیرا برای مدت چند سال آذوقه دایا بودند ، آنها ملل دیگری را دیده بودند که بدست ایرانیها شکست خورده بودند ومیدانستند که اینک دیر یا زود نوبت آنهافرا خواهد رسید.
زمان به آرامی سپری میشد ، شهر بیش از اندازه مستحکم بود و کورش برای ورود به آنجا افراد کافی در اختیار نداشت و مجبور شد که حیله ای بکار ببرد بدین معنا که عده ای از سپاهیان خود را جایی قرار داد که رود فرات واترد شهر میشد و به سپاهیانش دستور داد به محض پایین رفتن سطح آب از طریق بستر رودخانه وارد شهر شوند سپس کارگران خودرا به کار گماشت و آنان رودخانه را منشعب ساختند بطوریکه سطح آن به سرعت پایین رفت. سربازان ایرانی با دیدگانی نگران ناظر این جریان بودند وچون آب تا به ران آنان رسید وازطریق مخرج ها داخل شهر شدند.
بابلی ها کاملا غافلگیر شده بودند زیرا به هیچ وجه نمیدانستند که کورش چه هدفی دارد و چنانچه از نقشه اطلاع حاصل میکردند وی را با شکست مواجه میساختند اما درحالت خواب غافلگیر شدند. در واقع آنان چنان غافلگیر و آسوده خیال بودند و جایی را که بتید در نظر میگرفتند آنقدر وسیع بود که وقتی از نیت کورش آگاه شدند سربازان او نقاط مهم و اصلی را اشغال کرده بودند مدتی پس از آنکه مواضع بیرونی شهر اشغال شدندساکنین مراکز شهر به رقص وپایکوبی مشغول بودند زیرا یکی از اعیاد آنان بود.
به نقل از کتاب عهد عتیق یعنی دانیال نبی باب پانزدهم :
بلشصر شاه جشن بزرگی برای هزارات تن از بزرگان داده بود وشراب مینوشیدند وخدایان طلا را ستایش میکردند و بت های نقر و برنج و سنگ را پرستش میکردند. ناگهان در همان زمان دستان مردی نمایان شد که بالاتر از شمعدان ها روی دیوارهای کاخ مطلبی را نوشتند وشاه قسمتی از دستی که این مطالب را نوشت مشاهده نمود آنگاه سیمای شاه دگرگون شد افکارش مختل شد بطوریکه زانوهای سست و پاهایش به لرزه افتاد )
برای تجسم این ماجرا تابلوی معروف جشن بلشصر راکه جان مارتیت در سال 1821 ترسیم نموده کمک شایانی مینماید.تابلو مطابق حقایق ترسیم شده است تالار بزرگی با ستون های عظیم کشاهده میکنیم که برج بابل برآن مشرف است.
رقاصه ها درحال رقصیدن هستند وطبالان نیز مشغول طبل زدن . زنان زیبا جواهرات بسیار زیب پیکر خود نموده اند وجماعت مست عربده میکشد. شاه باوحشت از جای برخواسته و بر انگشت شبه مانند که روی دیورا تکان میخورد خیره مانده است. انگشت مزبور روی دیوار چنین نوشت مین ، مین ، تکل، آپ هایسیم . هیچکس توان ترجمه این مطالب نبود تا آنکه ملکه وارد تالار شد ودستورداد دنبال دانیال نبی بفرستند یعنی مردی که پیش از آن نبوکد از او به عنوان یک تعبیرکننده خواب بسیار ماهر و خبره قبول داشت وازاو چون حلال مشکلات ودرواقع تردیدها یاد مینمود. بدینسان دنبال دانیال نبی فرستاده شد و آنگاه وی وارد تالار شد و از نور خیره کننده تالار چشمانش بدرد امد وبرای نخستین بار از مطالب روی دیوار دچار تردید و ابهام شد تمامی هدایایی که بلشصر به او پیشنهاد میکرد رد نمود ولی در خواندن نوشته ای که ساحرین از ترجمه آن عاجز بودند جسورانه چنین گفت : معنای این نوشته چنین است خداوند سلطنت تو را به آخر رسانیده. تو را درموازنه گذاشته که مورد نیازی. سلطنت تو تقسیم شده و به ماد ها وایرانی ها واگذار گشته است .
آنچه درادامه این بحث می آید این است که همان شب بلشصره شاه بابل بقتل رسیده و داریوش ماد آنجا را تسخیر نمود.
البته این روایت را نمیتوان به عنوان تاریخ پذیرفت زیرا بلشصره هیچگاه شاه بابل نیوده وشاید یکی از فرزندان بنونیداس بوده است که درماجرای فوق بزم برپا کرده بود. دیگر اینکه پدراو نبوکد نصر نبوده زیرا بطوریکه متوجه شدیم شاه آن زمان بابل نبونیدوس بوده سات و بازاینکه کسی که شهر را تسخیر نمود کورش بوده است و نه داریوش . ولی آنچه را میتوان از این حکایت دراماتیک فهمید حقیقتی است که دهان به دهان نقل گشته تا به گوش نویسنده باب دانیال رسیده واین امر یعنی نگارش باب دانیال تورات چهارصد سال پس از این واقعه اتفاق افتاده است.
ازجمله کسانی که از بزرگواری و مراحم کورش برخوردارشدند یهودی هایی بودند که دربابل وسایر شهرهای آن زندگی میکردند . یکی دیگر از نویسندگان کتاب ازرا میگویند که خداوند روح کورش شاه پارس را به طغیان آورد. و درسرتاسر ملک خود اعلام کرد که : چنین گفت کورش شاه پارس ، خداوند آسمان تمام اقلیم های روی زمین را به من بخشیده است و مرا برآن داشته تا خانه ای در اورشلیم که در یهودیه است برایش بنا کنم.
کورش علاوه بر بادیه ها و جام های هیکل را نیز که نیوکد از اورشلیم آورده و در معبد خدایان خود قرار داده بود بازگرداند و فرمان داد تا آنها را به یهودیان واگذار نمایند و به انها اختیار دهند که به اورشلیم برگشته ومعبد خودرا مرمت کنند.
این سخاوتمندی و عطوفت کورش را نتیجه خدماتی تلقی میکنند که محتملا یهودی ها پیش از پیروزی وی بربابل نسبت به وی انجام دادند. گروهی دیگر ازمورخین براین باور هستند که کورش دریافته بود که بین مذهب یهودیان وایمان راسخی که به یهوه خدای یکتا داشتند و آیین وایمان خودش به اهورا مزدا تشابه فراوانی وجود دارد باری به هر دلیل وعنوانی یهودیان از خوشرفتاری کورش نهایت خرسندی را داشتند هدایای او را با نهایت خوشرویی و امتنان پذیرا شدند و پس ازمدت ها تبعید به فلسطین بازگشتند و دیوارهای اورشلیم را بنا نمودند و معبد خودرا مرمت نمودند.
بدینسان امپراتوری بابل که هزار وپانصد سال دوام داشت به آخر رسید . کورش پارسی به کاخ شاهان بابلی پای نهاد و آنجا با شکوه وجلال هرچه تمامتر ازطرف آشوری ها و تمام شاهانی که درتمامی کاخ خا در تمام جهات عالم میزیستند ازدریای علیا تا دریای سفلی همه سلاطین سرزمین های غرب درخیمه ها (اشاره به قبایلی که در صحرای عربستان میزیستند ) این عنوان را دریافتند که :

کوروش درحدود پانصد وپنجاه وهشت سال پیش از میلاد به جانشینی پدر شاه ایران زمین گردید. چنانچه در نظر بگیریم کورش در آن زمان بیست و اندی داشته به این تنیجه میرسیم که تولد وی به سال 580 قبل ازمیلاد صورت گرفته است.وی درسال 549 آستیاکس شاه ماد را شکست داده وکراسوس شاه لیدی را نیز درسال 546 مغلوب ساخت.
بدین ترتیب کورش تنها در عرض سه سال خویشتن را از سلطنت بر سرزمینی گمنام که کمتر کسی نام آن را شنیده بود برفرمانروایی مقترترین امپراطوری ها یعنی ماد و لیدی رسانید و دامنه فتوحات خودرا تا آسیای صغیر و مدیترانه کشید.
پیروزی شگفت انگیزی بود و کورش نیز دلیلی برای عدم ادامه این فتوحات نمیدید و درصدد یافتن سرزمین های تازه ای برای پیروزی در آمد و سرانجام توجهش به بایل جلب شد.
بابل وسیع ترین امپراتوری جهان که درمرز غربی سرزمین کورش واقع شده وبین النهرین را اشغال نموده بود سرزمین دلخواه بشمار میرفت. یونانیان این سرزمین را مسو پتامیا مینامیدند این کلمه خود از دوکلمه یونانی بین و نهر مشتق شده است و درواقع بابل بین دو رود پهناور فرات و دجله قرار داشت.
نبوکد نصر به امور آبادانی و عمرانی اهمیت فراوانی میداد و هم او بود که شهر بابل را باشکوه تر و مستحکم تر نمود. صدها سال آن شهر شهره آفاق بود لکن هیچگاه عظمت زمان نبوکد نصر را نداشت زیرا در عهد وی بابل مرکز و پیشرو تمدن در سرتاسر آسیای غربی شد.
بابل تحت فرمانروایی نبو کد نصر یکی از عجایب عالم هستی گشت. دیوارهای دوگانه شهر چنان رفیع ومستحکم بودند که به نظر نمیرسیدند هیچ قدرتی توان عبور از آنها را داشته باشد. مساحت بیش از 50 مایل بود واین مطلبی است که هرودوت ذکر کرده ولی باید توجه داشت که این زمین وسیع باغ ها ومزارع ونخلستان های فراوانی وجود داشت تا در صورت محاصره طولانی شهر مردم در مضیقه نباشند.
بیگانگان با شگفتی فراوان بردروازه ایشتار خیره میگشتند و با دهانی گشاد و چشم هایی فراخ معبر مراسم را مینگریستند و با وحشت و حیرت برج عظیمی را که کنار معبد خدای مردوک قرار داشت تماشا میکردند برجی که در افسانه ها به برج بابل شهرت یافته است.آری نبو کد نصر به شهری که پایتخت امپراتوری وسیعی بود افتخار میکرد و هرگاه بربام قصر خود قدم میگذاشت وابنیه باشکوه و برج های عظیم و بامهای باغ دار و دیوار های وسیع و مستحکم را مینگریست از فرط شادی برخود میلرزید در کتاب تورات درباب دانیال چنین آمده است : مگر نه این بابلی است که من به نیروی خود برای کاخ سلطنت و برای افتخار خود ساختم؟
نبوکد نصر به سال 526 زندگی را بدرود گفته و دیگر چون او برتخت جلوس نکرد. پسر او آمل مردوک که در تورات به عنوان (مردوک شیطان) از وی یادشده پس ازدوسال سلطنت به قتل رسید وطی چهار سال بعد دو شاه دیگر برتخت جلوس کردند و آنگاه درسال 556 نبونیدوس براریکه شاهی تکیه زد و قریب هجده سال سلطنت نمود.
نبونیدوس به عنوان یک باستان شناس یاد شده و کسی نبود که انتظار فرمانروایش بر امپراطوری وسیعی برود و عجیب است که تا بدین حد دوام آورد ، نبونیدوس کوچکترین علاقه ای به جنگ و فتوحات نداشت ومحتملا سپاه خود را مورد غفلت قرار داد کاهنین بزرگان مملکت و نفوس آنجا را آزرده ساخت.
به ایران بازگریدیم.درایران کورش درنهایت خرسندی اطلاع یافت که شاه بابل روز به روز منفورتر میگردد و شاید این بهترین فرصت باشد برای وارد شدن به همکاری با کاهنین بابل چون کورش موقعیت را مناسب دید سپاهیان خودرا به سوی بابل گسیل داد.
نبونیدوس سعی درسروسامان دادن سپاه نمود ولی دیگر کار از کار گذشته بود کاهنین همه رویگردان شده بودند ومردم نیز در برابر این حمله بی تفاوت بودند.
کورش با شتاب فراوان از شمال نزدیم شد . نزدیک اوپیش که شهری است کناردجله درشمال بابل جنگ سهمگینی درگرفت ولی بابلی ها هیچگونه موفقیتی حاصل نکردند. کورش سپاهیان خود را به دو نیم کرد و خود پیشاپیش سپاه سیپار را که پنجاه مایل دورتز از بابل بود را فتح کردند بی آنکه ضربه ای وارد آورد . دوروز بعد سپاه دوم کورش به سرکردگی گوبیراس حکمران شهر گوتیوم بال که نزد ایرانی ها پناهنده شده بود بدون برخورد با مقاومت وارد بابل شد . نبونیدوس را پیش از اینکه فرصت گریز یابد دستگیر نمودند . این واقعه در روز شانزده ماه تشرین 537 بوقوع پیوست و کورش ماه بعد به شخصه وارد شهر شد.
هیچگاه مخالفتی با کورش نشد و هیچ کس در برابر او قد علم ننمود. این موضوع را برالواحی که کشف شده و امروزه درموزه های بزرگ نگاهداری میشوند نوشته شد
کاهنین و بزرگان بابل با فریاد های شادی به استقبال کورش رفتند ومردم نیز سر راه وی به هاهله و شادی پرداختند . درمورد اینکه چه برسر نبونیدوس چه آمده است تاریخ سکوت کرده است.
امروزه درموزه بریتانیا استوانه ای گچی وجود دارد که شرح فتح بابل بدست کورش در دوهزار و پانصد سال پیش آمده است روی این استوانه گچی آمده :
او ( منظور خدای شهر بابل ) شهریاری عادل را میجست ، مردی چون خود با قلبی رئوف تا بتواند وی را یاری کند و این شخص کورش شاه آنشان بود و وی را بنام صدا زد ونامش را چون امپراطور جهان برنوشت. مردوک سرور بزرگ حامی مردم کردار اورا و قلب عادل او را برکت داد.
به او فرمان داد تابه شهر بابل برود مانند یک دوست ویک حامی او را همراهی کند . سپاهیانش با سلاح های خود به تعداد بیشمار چون سیلاب به دنبالش راه افتادند . مردوک باعث شد وی بدون جنگ وجدل وارد بابل شود . مردوک مردم شهر را عفو کرد و نبونیدوس شاهی را که از مردوک هراسی نبود به او سپرد. امام مردم بابل ، شاهزادگان وحکمرانان کرنش کردند و بوسه برپاهایش زدند از پیروزی او ابراز شادی کردند و عارض همگی از فرط نشاط گلگون شده بود.
این شرح جنگی است که مورخین براساس لوح های موجود ذکر نموده اند اما نویسندگان و مورخینی که الواح را سند قرار نمیدادندمطلب طور دیگری توجیه مینمایند. برای مثال هرودوت مینویسد :
بابل مدت مدیدی مقاومت نمود بطوریکه موجب ناراحتی کورش را فراهم آورد. سپس مینویسد شاه پارس قادر به عبور از رودخانه ای نبود که بین سپاه وی و شهر جریان داشت وچون یکبار یکی از اسب های سفید و مورد علاقه کورش در آب غرق شد شاه سوگند یاد کرد قدرت آب را درهم بشکند بطوریکه در آینده حتی زنها بی آنکه زانویشان خیس شود از آن عبور کنند.
پس دستورداد به حفر خندق بپردازند بطوریکه آب رودخانه به آنها بریزدتمام فصل تابستان آنها به این کار اشتغال داشتند و مجبور شدند تا بهار از حمله به بابل خودداری ورزند، و آنگاه در پس دیوارهای شهر، جنگ سهمگینی در گرفت و بابلی ها شکست سختی خوردند وبالاجبار دروازه ها رابسته و خودرا آماده یک محاصره طولانی نمودند آنها از این بابت به هیچ وجه اظهار نگرانی نداشتند زیرا برای مدت چند سال آذوقه دایا بودند ، آنها ملل دیگری را دیده بودند که بدست ایرانیها شکست خورده بودند ومیدانستند که اینک دیر یا زود نوبت آنهافرا خواهد رسید.
زمان به آرامی سپری میشد ، شهر بیش از اندازه مستحکم بود و کورش برای ورود به آنجا افراد کافی در اختیار نداشت و مجبور شد که حیله ای بکار ببرد بدین معنا که عده ای از سپاهیان خود را جایی قرار داد که رود فرات واترد شهر میشد و به سپاهیانش دستور داد به محض پایین رفتن سطح آب از طریق بستر رودخانه وارد شهر شوند سپس کارگران خودرا به کار گماشت و آنان رودخانه را منشعب ساختند بطوریکه سطح آن به سرعت پایین رفت. سربازان ایرانی با دیدگانی نگران ناظر این جریان بودند وچون آب تا به ران آنان رسید وازطریق مخرج ها داخل شهر شدند.
بابلی ها کاملا غافلگیر شده بودند زیرا به هیچ وجه نمیدانستند که کورش چه هدفی دارد و چنانچه از نقشه اطلاع حاصل میکردند وی را با شکست مواجه میساختند اما درحالت خواب غافلگیر شدند. در واقع آنان چنان غافلگیر و آسوده خیال بودند و جایی را که بتید در نظر میگرفتند آنقدر وسیع بود که وقتی از نیت کورش آگاه شدند سربازان او نقاط مهم و اصلی را اشغال کرده بودند مدتی پس از آنکه مواضع بیرونی شهر اشغال شدندساکنین مراکز شهر به رقص وپایکوبی مشغول بودند زیرا یکی از اعیاد آنان بود.
به نقل از کتاب عهد عتیق یعنی دانیال نبی باب پانزدهم :
بلشصر شاه جشن بزرگی برای هزارات تن از بزرگان داده بود وشراب مینوشیدند وخدایان طلا را ستایش میکردند و بت های نقر و برنج و سنگ را پرستش میکردند. ناگهان در همان زمان دستان مردی نمایان شد که بالاتر از شمعدان ها روی دیوارهای کاخ مطلبی را نوشتند وشاه قسمتی از دستی که این مطالب را نوشت مشاهده نمود آنگاه سیمای شاه دگرگون شد افکارش مختل شد بطوریکه زانوهای سست و پاهایش به لرزه افتاد )
برای تجسم این ماجرا تابلوی معروف جشن بلشصر راکه جان مارتیت در سال 1821 ترسیم نموده کمک شایانی مینماید.تابلو مطابق حقایق ترسیم شده است تالار بزرگی با ستون های عظیم کشاهده میکنیم که برج بابل برآن مشرف است.
رقاصه ها درحال رقصیدن هستند وطبالان نیز مشغول طبل زدن . زنان زیبا جواهرات بسیار زیب پیکر خود نموده اند وجماعت مست عربده میکشد. شاه باوحشت از جای برخواسته و بر انگشت شبه مانند که روی دیورا تکان میخورد خیره مانده است. انگشت مزبور روی دیوار چنین نوشت مین ، مین ، تکل، آپ هایسیم . هیچکس توان ترجمه این مطالب نبود تا آنکه ملکه وارد تالار شد ودستورداد دنبال دانیال نبی بفرستند یعنی مردی که پیش از آن نبوکد از او به عنوان یک تعبیرکننده خواب بسیار ماهر و خبره قبول داشت وازاو چون حلال مشکلات ودرواقع تردیدها یاد مینمود. بدینسان دنبال دانیال نبی فرستاده شد و آنگاه وی وارد تالار شد و از نور خیره کننده تالار چشمانش بدرد امد وبرای نخستین بار از مطالب روی دیوار دچار تردید و ابهام شد تمامی هدایایی که بلشصر به او پیشنهاد میکرد رد نمود ولی در خواندن نوشته ای که ساحرین از ترجمه آن عاجز بودند جسورانه چنین گفت : معنای این نوشته چنین است خداوند سلطنت تو را به آخر رسانیده. تو را درموازنه گذاشته که مورد نیازی. سلطنت تو تقسیم شده و به ماد ها وایرانی ها واگذار گشته است .
آنچه درادامه این بحث می آید این است که همان شب بلشصره شاه بابل بقتل رسیده و داریوش ماد آنجا را تسخیر نمود.
البته این روایت را نمیتوان به عنوان تاریخ پذیرفت زیرا بلشصره هیچگاه شاه بابل نیوده وشاید یکی از فرزندان بنونیداس بوده است که درماجرای فوق بزم برپا کرده بود. دیگر اینکه پدراو نبوکد نصر نبوده زیرا بطوریکه متوجه شدیم شاه آن زمان بابل نبونیدوس بوده سات و بازاینکه کسی که شهر را تسخیر نمود کورش بوده است و نه داریوش . ولی آنچه را میتوان از این حکایت دراماتیک فهمید حقیقتی است که دهان به دهان نقل گشته تا به گوش نویسنده باب دانیال رسیده واین امر یعنی نگارش باب دانیال تورات چهارصد سال پس از این واقعه اتفاق افتاده است.
ازجمله کسانی که از بزرگواری و مراحم کورش برخوردارشدند یهودی هایی بودند که دربابل وسایر شهرهای آن زندگی میکردند . یکی دیگر از نویسندگان کتاب ازرا میگویند که خداوند روح کورش شاه پارس را به طغیان آورد. و درسرتاسر ملک خود اعلام کرد که : چنین گفت کورش شاه پارس ، خداوند آسمان تمام اقلیم های روی زمین را به من بخشیده است و مرا برآن داشته تا خانه ای در اورشلیم که در یهودیه است برایش بنا کنم.
کورش علاوه بر بادیه ها و جام های هیکل را نیز که نیوکد از اورشلیم آورده و در معبد خدایان خود قرار داده بود بازگرداند و فرمان داد تا آنها را به یهودیان واگذار نمایند و به انها اختیار دهند که به اورشلیم برگشته ومعبد خودرا مرمت کنند.
این سخاوتمندی و عطوفت کورش را نتیجه خدماتی تلقی میکنند که محتملا یهودی ها پیش از پیروزی وی بربابل نسبت به وی انجام دادند. گروهی دیگر ازمورخین براین باور هستند که کورش دریافته بود که بین مذهب یهودیان وایمان راسخی که به یهوه خدای یکتا داشتند و آیین وایمان خودش به اهورا مزدا تشابه فراوانی وجود دارد باری به هر دلیل وعنوانی یهودیان از خوشرفتاری کورش نهایت خرسندی را داشتند هدایای او را با نهایت خوشرویی و امتنان پذیرا شدند و پس ازمدت ها تبعید به فلسطین بازگشتند و دیوارهای اورشلیم را بنا نمودند و معبد خودرا مرمت نمودند.
بدینسان امپراتوری بابل که هزار وپانصد سال دوام داشت به آخر رسید . کورش پارسی به کاخ شاهان بابلی پای نهاد و آنجا با شکوه وجلال هرچه تمامتر ازطرف آشوری ها و تمام شاهانی که درتمامی کاخ خا در تمام جهات عالم میزیستند ازدریای علیا تا دریای سفلی همه سلاطین سرزمین های غرب درخیمه ها (اشاره به قبایلی که در صحرای عربستان میزیستند ) این عنوان را دریافتند که :
کورش شاه بابل ، شاه اقلیم ها
+ نوشته شده در شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت توسط صابر صالحیان متی کلایی
|
بسم الله الرحمن الرحیم... لا اله الا الله